و من دیشب
خواب دیدم که در لا به لای صورتی بودم
درست در
در درست میانه ی دریا
و قلبم نمی تپید
خواب دیده بودم که
این جزء بی قرار
دیگر نمی تپید
من جسدی
لخت و آرامی بودم
با گزگزی تپنده هنوز بر جانم
و بوی خوش استیک
استیک با شراب
در ته اقیانوس
در ته ته ته ته ته ته اقیانوس
و لرزش خفیف عروس بزرگ دریایی
جان زیبای ام را می لرزاند
[+] --------------------------------- 
[0]