شب
- و پیچیده در من
مثل دود
که چشم های عابرین را به گریه می اندازد
و پیچیده در من
از غایت نپیچیدگی
- من از دنیا تنها
عسل و خامه می خواستم
چشم های عمیق دختر ها
و دستهای بی تاب شتابنده
من از دنیا تنها
عسل و خامه می خواستم
- خوابیدن
برای خوابیدن
چشم های بسته کافی نیست
سری باید گاهی همیشه روی سینه ی آدم باَشد
کودکی باید
فوت کند پرهای آدم را
- تمام عنکبوت هام حاضرند
ما محکم و غمگین ایم
مثل باد آمده
و برای تن تو بی تابیم
برای تمام آنچه نمی خواهی
برای تمام آنچه نمی گویند
[+] --------------------------------- 
[0]