دوستم دارد
مثل یک عروس سرد دریایی
که ماهی تنها را
دوستم دارد
و به اینکه استخوان دارم
طمع طمع کار است
به باله های توان نان ام
به داستان رودها
توی روده هام
به خاطرات استخوان ترقوه ام
آرام
انگار احتمال زنده بودن هست
تن را
با دستهای دردناک لمس می کند
و تمامی دریا
توی دستهای او دختری تنهاست
[+] --------------------------------- 
[0]