- روی چشمهای باز من دست کشید
و چشمهای بازمن
در کمال افتخار بسته شدند
و روی من خم شد
و من
چشمهای بسته ی من
هرم میان سینه هایش
قرمزی های nipple هایش را می دید
و درد داشت
به قدر من درد داشت
درست به قدر اندازه ی من انگار
و ما
خارهای تلخ مان را قسمت کردیم
مثل بوته های بیابان با باد
ما
خارهای تلخ مان را قسمت کردیم
- روی چشمهای باز من دست کشید
و روی پلکهای مرطوبم پنبه گذاشت
رخت سفیدش را کند
من را در
من را
در کفن پیچید
سیاه برقد پوشید
سیاه بلند دامنه دار
بوسم کرد
گریان رفت
[+] --------------------------------- 
[0]