غروبیكیشن
شادمان و گریه کرده
مثل بادی که از دریا به دریا وزیده باشد
ماچ ماچ و موج دار
شب
گیسوش را به ساحل برد
همان ماه همیشه ی پیشانی
همان کلافه ی سرد
روز خسته بود
شاعراش خوابیده بودن
مرده هاش خوابیده بودن
آفتاب تلخ بود
بلخ بود و مولیان باریک
جوی آب گل آلود هدر رفته
به خواسگاری شب رفته
سرخ
تمام تنش
دستش
یک دسته از غم ها
[+] --------------------------------- 
[0]