انگار
دیوی نشسته بر دیوار
من بودم
و گلهای باغچه
بوی کفش های تازه می دادند
با خش گربه ای که تو بودی
در میان علف هایم
آستین کوتاهی
که نپوشیده روی تخت بود
و جهانی که عرق می کرد
بوی کفش می گرفت
و بی دلیل کج می شد
باید اسمت را می پرسیدم
دنیا اینجور راحت تر بود
دنیا اینجور آسان تر بود
و مرگ آدم
پشت رویایش اتفاق می افتاد
رویا
قابل بوسیدن بود
کفش هاش
ردیف کفش هاش در دراور بود
و ردیف سینه هاش چیده بود دور آدم
انگار دیوی نشسته بر دیوار من بودم
هم بازی بچه های تازه
کفش های تازه
سینه های تازه
[+] --------------------------------- 
[0]