و شعرهای کوچک من
مثل جغدی بزرگ
با چشمهای رخشان صورتی
در خاطرات بریده ی آدم ها
می ماند
زنها ازمن
گردنی های کوچک می سازند
ملوان ها از من
تعویذ ضد طوفان
و پریهای دریایی سربند
بسیجی ها
مرا قرمز
روی پیشانی می بندند
و ماه
مثل هر شب ها
به یاد من شهید می شود
و ببرها
روی کوه ها
- ببر روی کوه اتفاقی نیست
جریان عادی کلمات است
ماه و شهید طبعن آدم را
توی فکر پلنگ می اندازد
و فکر ببر
اتفاق بعد از پلنگ هاست
این شعر من کلن
توجیه منطقی دارد
ولی من
همان جغد کوچک می مانم
روی تک درخت زن ها
غمین
با چشم صورتی
[+] --------------------------------- 
[0]