و جنازه ی سوخته ی من را
عین مارمولکی کباب
از سفینه ای روسی
داغ و چسبناک در آوردند
و دنیا
پر از ردیف مبهوت زنها بود
با عبور باد در سپیدی دامن ها
و هیا هوی طوفان
در سپید تناور و نقره
من را
جنازه را
در میان آه آوردند
زن ها
خیره چشم دوختند
و آه کشیدند
انگار آه
مارمولک سوخته را
سبز خواهد کرد
[+] --------------------------------- 
[0]