اهل غرق*
باید دوباره بنویسم
تا حواسش نیست
باید دوباره از دریا بنویسم
از التقاط بی شمار سبز و آبی هول انگیز
از تکاثر بی نظیر ماهی ها
صورتی های عمیق دریایی
و از بوی دریا
بوی بی نظیر و چرب دریا
جیغ پرنده های دریایی
فریادهای لرزان مرغ آبی تا کنار چشمهای آدم
باید از فشار بی نظیر ران بنویسم
درد در شقیقه ها
و لحظه ی مستی
وقتی
بی اختیاری از
از نفس نداشتن
زیرا تنفس تو
پرنده های دریا را
آزار می دهد
چاره ای جز تنفس دریا نداری
بی اختیار دار غرق می شوی
غرق می شوی
غرق می شوی
و یک ساعت بعد
بادها
تو را ناز می کند
"راحت بخواب عشق من
تو
مثل همیشه عالی بودی"
*داستانی از منیرو روانی پور
[+] --------------------------------- 
[0]