میر زا حسین خان
حسین
با گیس های فرفری
توی دستهای شمر بود
واهل بیت ها
زیر رگبار باران گریه می کردند
و صدای گل ها وچکمه ها
و صدای نفس های اسبها
دشت را
خیمه کرده بود
خون از حسین رفته بود توی برف
و چشمهای دیوارها نگاهش می کردند
" نگاش کن دخترم
عباس
تیر خورده اش هم زیباست
صداش نکن کوچک خان
صداش نکن کوچک خان
عباس
بالاتر از خان هاست"
و کربلا از سبیل ها پر بود
از دستهای پر موی خاکستری
خون دور چشم
و صئای شروه ی زن ها
سفیدی مطلق
خون می خواست
و موی فرفری می خواست
و سبزی جنگل می خواست
برف آرام
با تمام رنگ های قرمز صحبت داشت
"ببرید
مال شما
مال شما تمام دست های سپید
جعبه جعبه
بنفشه های باغچه را ببرید
کربلا
از این همه دردها بسیار است"
حضرت معظم زینب
با لباس سرخ
بر تمام بام ها ایستاده بود
[+] --------------------------------- 
[0]