Murder on the Orient Express
و من به قطارها ایمان دارم
به همین فلزهای لق لق سیگاری
به همین برنده های دختران صورتی پوش ها
محل تیر خورد سرخپوست های بد
عرق خورد کابوی های خوب
به ساعد تکیده ی فولادی
چشم براق زرد
به خس خس سینه
من
بی خیال سفر
توی ایستگاه
به ایمان اکثر قطار ها ایمان دارم
ولی عبور چیز مشکوکی است
عبور دلیلی ندارد بیاید به شکل قطار
عبور چیز بدی است
عبور
اثاث آدم را پایین می ریزد
پایین
و مثل قطارهای قدیمی
گریان از آدم
می گریزد
[+] --------------------------------- 
[0]