اگر فرصت شد برایت داستان یک پسری را می گویم که غمها کاملن غیر عمیقی داشت نگرانی های ساده ای پسری که دماغ بزرگی داشت نه کمی بزرگ نه خیلی بزرگ نه کمی بزرگتر از خیلی بزرگ و همه اش احساس می کرد حرف کوچک غیر مهمی برا گفتن دارد و وقتی که می خواست حرف های غیر مهم اش را بگوید برای سپردن حرف هاش به مردم اعتماد نداشت
- خوب؟
- راستش برا گفتن داستان به هیچ وجه بهت اعتماد ندارم
[+] --------------------------------- 
[0]