منیژه قد دراز و پر افاده بود. هم سن و سال و بزرگتر، دخترها همیشه بزرگ ترند درس خوانده تر غمگین تر. مشقهاش تمام که می شد صفحه ی آخر دفترش را می کند خط می کشید می گذاشت جلوم، با دقت بالای خانه ها می نوشت اسم فامیل شغل غذا رنگ و اینها و نمی دانم چطور قبل اینکه چهار تا خانه ی اول را پر کرده باشم صدای خنده اش خانه را پر می کرد سفت دستم را می چسبید پنج نمره و ده نمره از من کم می کرد بعد می رفت جواب های خنده دار من را نشان مردم می داد.
- مامان مامان ببین علی شغل را نوشته زندگی، غذا را نوشته زهرمار
منیژه سالهاست رفته دور خنده ها و خطهای آبیش را با خودش برده و فرصت نمی کند دیگر، تا به او ببازم
[+] --------------------------------- 
[0]