مارکز مرد
چیزی که از گابو یادم میمونه یه بازار سنتی معمولی توی اول کتاب صد سال تنهایی ه اونجایی که داره بازار رو با دقت برای آدم تشریح می کنه راستش سال های سال ه که ملت بازار روبرای خواننده ها تشریح می کنند همیشه توی این بازارها یکی دو تا آدم فروشنده ی کس خول هستند که به جای ترب و مرغ چیزای عجیب می فروشند مثلن تو تام سایر دواهای جوون کننده بود فک کنم یا تو یه داستان دیگه ای دعای رفع چشم زخم از بچه اینجا یه مردی معجون نامریی کننده می فروخت بعدش هم ولی خلاف معجونهای دیگه خود ظرف معجون رو وسط بازار سر می کشه ولی این دفعه طرف واقعن غیب می شه درست همون موقعی که باید ضایع می شد
چیزی که از گابو یادم میمونه بوی واقعی آدم هاست می شه مثل پدر سالار دست کشیدشون و بعد انگشتا رو بو کرد
چیزی که از گابو یادم میمونه آدم های واقعی اند که از واقعیت رد می شن روی تشک سکس می کنن تموم نمی شن بعد دو سر تشک رو می چلونن که خشک شه بعد سکس و ادامه می دن
چیزی که از گابو یادم میمونه شبیه گابو نیست هیچ اتفاقی شبیه گابو نیست دنیا برای مارکز دار شدن پیر شده دیگه خیلی...
[+] --------------------------------- 
[0]