انگار من
مسجدی بی تفاوت و آبی باشم
که سالهای بعد هجرت را
روزه گرفته
و قطره قطره
گنجشک های مست را
از شراب گل آلود
پیاله کرده است
انگار من
درخت تکیده ای باشم
با دستهای کوچک لرزان
و سایه ای باریک
برای یک دقیقه گریختن
مورهای گرمایی
انگار
قدر بادی که حال وزیدن ندارد
خالی و تنها باشم
[+] --------------------------------- 
[0]