"خون چو نمایند" *
و مردهای منتظر
Typhoon مردهای منتظر مرگ
چشمهای Blink کن
پلک های بسیار کوچک لرزان
مثل یکی از طوایف سگها
قرمز
قرمز
قرمز زرد
و ایلی از افسانه های چادرپوش
با هیمه های آتش
و گرگهای اطراف
جلاد بیدارش
نگاهش کرد
بر دهان حبیب دست گذاشت
صبح فردا
حسین مرده بود
حبیب مرده بود
زینب را سر بریده بودند
- آه صبر کن
قرار نبود زینب بمیرد
- زینب زینب اصلی نیست
هیچ کس آدم اصلی نیست
ما تنها
کشته های سیاهی
با چشم های قرمزیم
گذرنده های خواب های مردم
توی لالایی بچه
لای سطر های شعر
کنار رگ گردن
- درست عین خنجر بابا؟
نه؟
درست مثل خنجر نه؟
- اوهوم
مثل خنجر داغ
خنجر داغ خون آلود
*حمید حاجی زاده
[+] --------------------------------- 
[0]