ترس مان
از نمی ترسم می ترسم
و این هراسی مهیب است که دیگران نمی دانند
زجری عمیق شبیه اندوه برونکا وقتی آخرین خفاشهای آهنیش ترکیدند
و هراسی ژرف
گراند کانیونی چیزی
- که عین اوین درکه ی خودمان است
کمی با کلاس تر
لهجه دارتر پیچ دارتر -
از نمی ترسم می ترسم
ترسیدن آرامش من بود
من میان سینه های ترسیدن می خوابیدم
و صبحها میان سینه های ترس
مرطوب و ناراحت بود
- نفسهای من مرطوب است
من کویرم
خشک ام
ولی نفسهایم مرطوب است -
از نمی ترسم می ترسم
نمی ترسم من را
خفت دیوار می کند
- همان درکه -
و بخار نفسهایش را
-مثل من -
توی صورتم زده است
خدای من به من رحم کن
من
دیگر از تو نمی ترسم
[+] --------------------------------- 
[0]