لحظه ی مرگ پاتاوه
درک برهنگی
و جای پای خونین گذاشتن
در دشت
- دخترک شب آمده بو
غصه دار و ملتمس به لمس
با اشکهای گولی گولی
انگار پریزاده نامی افسرده باشد
با fetish مبهمی برای انسان
برای طفل شیر خام خورد
دخترک همان شب آمده بو
کوه ها
شانه ها چفت
درهم ایستاده بودند
و صدای سوت آرام مردهای بی قرار جفت
خواب را از شب گرفته بود
من نباید می خوابیدم
من نباید می خوابیدم
[+] --------------------------------- 
[0]