درد های مشترک ما
دردهای کاه گل
کاه گل وبران شونده در باد توی تاریکی
دردهای ملتهب ما
با رگانی از تریشه
منتظر به باران
درختهای کهنه ی تلخی است
ریشه هاش فراز
جان زمین عمیق
کو به کو های دونده های ناامید تاریکی
دردهای مشترک ما
زبان پنهان ما هستند
.وز می کنند و
پاره می شوند و
دور
[+] --------------------------------- 
[0]