بی شورت و غمگین
دختری می آید
گوشه ی اتاق می نشیند
دستهاش را
گره می کند روی سینه هاش
مچاله می شود
و زار می زند
با کت برقد
مردی کلاهی دارد
پشت پنجره
سیگار می کشد
و سوسکهای قهوه ای رنگ بزرگ
با صدای ترسناک بال
در اتاق می پرند
اوضاع شب عادی است
تا همین زودی
مار سیاه خواب من را خواهد خورد
[+] --------------------------------- 
[0]