مرح
زرد
وز می زند و چرخ
و تنهایی
محدوده ی دست برگهای مو را
از abuse دیوارها
کوتاه می کند
دشت خسته است
آفتاب می خورد
باد می خورد
تف می کند روی آسفالت
دشت
و چلوار روغنی رنگش را
دور دست هاش می پیچد
سبز
تن می زند زمین
کمرنگ می شود از گرما
کس کش نگاهم کرد
انگار هرگز
با هیچکسی نخوابیده
[+] --------------------------------- 
[0]