زیر ناخن تهرون
گفت "موهای دست و کسی نمی بینه باجی جان, دست این جوجه ها دست کارگریه منی که نمی بینم میفهمم. ارباب زاده نصفه شب اینجا نمی آد همه اشون کچل و سربازن ماچ نکرده نصفه نیمه ول می شه " بعد یه چشمکی زد گفت "جای اینهمه حنا زرد و مژه گیر و گلی یه بسته دستمال بیار" خانم پیر خرت خرت رفت تا ته دالون زیر لب با خودش قر زد "مام جندگی کردیم این سلیطه سگ ها هم جنده ان..."
[+] --------------------------------- 
[0]