یک فیلم قدیمی یادم می آید از اینها که تریپ عجیب و غریبند و زنهایش همه از این بندها دور کمرشان بسته بودند که یک پارچه ی قهوه ای را پشت و جلوشان نگه می داشت یادم هست بچگی خیلی دلم برای آن یک تکه از دو گوشه ی تن اشان که معمولن زیر شورتی چیزی پنهان است غش می رفت. هنوز هم غش می رود دلم. بزرگ نمی شوم انگار
[+] --------------------------------- 
[0]