مولانا
کابوس دیده است
توی کابوسش
به ذات حق نپیوسته
شعرهاش را
چاپ نکرده اند
توی کابوسهاش
شمس سقوط کرده است
و او
عینهون "شبگردهای مبتلا"
با پیژامه ی پاره
تو بیابان افتاده
توی کابوسهاش
مولانا
تشنه است
و هیچکس براش
آب نیاورده
توی کابوسهاش مولانا
احتیاج به رویش دارد
به ریش بلندتر
کیر بزرگتر
چشمهای قلمبه تر
دماغ عقابی تر
غم بزرگتر
گریه ی یبیشتر
مولوی صبحها بلند می شود
و احتیاج کابوسش را
از طریق گریه رفع می کن
[+] --------------------------------- 
[0]