زمستان
عاشق قطب است
توی کار مولاناست
عاشق سبیل است
کیر و پشم ویژه دارد
gay نیست
و انفعال صفاتش
جاودانه اش می سازد
زمستان
معروف درماندگی هاست
سالها بدون فوتبال
حیاط را نگاه کرده است
سالها بدون دیوار
از سرما لرزیده
تنهاست
ترسان است
تنهاست
زمستان
توی خواب و رویای آفتاب و لیمو و فالوده
هنگ است
و درخت فالوده
در خودش هیولایی کوچک دارد
زمستان ازبهار لای زنها
می ترسد
[+] --------------------------------- 
[0]