برهنگی شاعرها از تکنیک
یک سایتی هست که عین هویج انتگرال های سخت را حل می کند و این ربطی به شعر ندارد و یک ربط هایی هم دارد. خواننده های احتمالی این بلاگ و کسانی که این تیتر برایشان جذاب است و تا اینجای مطلب را خوانده اند احتمالن از انتگرال دبیرستان چیزی یادشان نیست و احتمالن یادشان نیست که این گرفتن انتگرال و حل معادله های دفرنشال چه مساله ی تلخ و سخت و عمومن بی فایده ای داشت ولی یک خوبی هم داشت برای ماها که این تجربه ی ما از جهان انتگرال گیرها باعث شد ما یک فاصله ی ایمنی از بقیه ی آدمها بگیریم بالذاته برای مان این موهبت را داشت که اجازه ی انگشت کردن آدمها را توی کارمان نمی داد مثل یک فنس خوب ما را از دیگران جدا می کرد الان هم هست به محض اینکه کسی درباره ی کامپیوترش کس شعر می گوید ما به یک صورتی قضیه را می کشیم به وادی تکنیک و انتگرال و یکهو طرف می بیند که خودش هویج توی مزرعه است و ما پرنده ی روی ابرها ایستاده ایم گه می خورد که یک حرفی بزند این فاصله ی تکنیکی به ما مهندس ها آزادی عمل می دهد و در کنارش باعث می شود کسی توی کارمان دخالت نکند
حالا قضیه ی ما شاعرها هم همین بود صنایع مختلف ادبی و عروض و قافیه باعث می شد که ما بتوانیم از مردم متمایز باشیم یاد گرفتنش طبعن مثل هر تکنیک دیگری سخت بود ولی بلد بودنش باعث می شد که چیزی تولید کنیم که به طرز واضح و غیر قابل تقلیدی از زبان عامه متفاوت بود مثالش هم شعر شاعران قدیم مثلن "در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد" حافظ, شاعر ها فاصله اش را با خودشان از نظر تصویر و مفهوم و فرم متوجه می شوند و به طرف احترام می گذارند ولی الباقی آدمها به حافظ احترام می گذارند و سعی در تقلید شعرش با تصاویر و اشّیائ دیگر نمی کنند چون این تکنیک را نمی شناسند و نمی توانند انتگرال بگیرند مثلن یک خانم خانه دار نمی نویسد "توی آشپزخانه ام کتری تفلون بخار کرد و به بچه ها وعده ی چایی داد" و سعی نمی کند با حافظ رقابت کند چون مشکل اولش در این رقابت به فرم در آوردن منظور است. و هر کس که می خواهد شاعر باشد باید لااقل تا مرحله ی "ثلث نویسان خط عنبری" آمده باشد و بتواند عروض و قافیه را جور کند.
اتفاقی که در جهان افتاد این ساده شدن مساله ی تکنیک به دلایل مختلف بود که جای حرفش اینجا نیست. خودتان را بگذارید جای مردم می بینید که تقلید شاملو یا سهراب از نظر تکنیکی بسیار ساده تر است ساده تر می شود گفت "و کتری / بخار ناامید خود را / تفلونانه در کودک / توعدون بالچای / چای سرخ / داغی سرخ چای" و از آن ساده تر می شود گفت "کتری / بخارروشن صحراست / بچه ها هم دریا می خواهند" و ما حتی به این قانع نشدیم در شعر نجدی و صالحی و احمدی وقتی صحبت از فرم است مشکل بسیار بزرگی برای شاعرهاست که حالی خانم خانه دار کنند که وقتی دارد غیبت می کند از همسایه و می گوید "این زنیکه ی همسایه خر است" شعر نگفته در حالیکه شعر "منیژه خر است" نجدی یکی از شعرهای درخشان صد سال اخیر است
این دقیقن همان بلایی است که با آمدن برنامه های محاسب سر مهندس هاآمد حالا هر منگولی می تواند چارتا تیر و تخته بکشد و ساختمان را محاسبه کند و خلاص و فرق مهندس ها را با بقیه فقط عده ی کوچکی می فهمند که خوب فرقی ندارد نظرشان برای کسی اوضاع شعر وقتی بدتر می شود وقتی هر ننه قمری (مثلن خود بنده) می تواند عین هویج استتوس شاعرانه بگذارد برای بسازهای بفروش. و چاپ و اینها هم که در حد تخمیش برای همه هست و حسابیش را هم هیچ کدام نداریم. داستان باعث شده که چیزی به اسم شعر, خالص شعر , نه گراور و نطق و فیلم و بازی, اصل شعر, هویج گشته بعضی ها رو بیاورده اند پناه برده اند به همان کارهای سخت قدیم و بامزه اش این است که این حفاظ شعرشان را از نزدیک شدن دیگران مصون می کند مثلن ابتهاج و کدکنی هنرشان را با تسلط اشان به تکنیک حفاظت می کنند و کار کرده جواب داده این روش
خودم که هیچی من بادکنک هوا کرده ی بیل بیل بین همان اسکل هام ولی شاید چاره ی شعرا برای محو نشدن رو بیاوردن به همان داستان قدیمی باشد همان چیزی که با مرارت و با لذت در طول این صد ساله آرام آرام حذف کرده اید. هنرمندهای با اختیار هنرهای مدرن ترکیبی احتراماتشان واجب ولی کسانی مثل بنده که جز نوشتن هنر ندارند لااقل می شود آن موقع قیافه ی غم ناک بگیرید سکسی نباشید صدا پیشه هم نباشید برای فروش شعرتان تثاتری نشوید به خواننده هایتان کس ندهید ولی شاعر باشید شاید این روش, از بازی زبانی های شاگردهای آقا براهنی کار بهتری باشد
[+] --------------------------------- 
[0]