و ماهیها
داستان پیکر سفیدی را گفتند
که نا آرام
توی آب پایین رفت
و آرامش کله اش
تق
به آبی ها خورد
و ماهیها
با چشمهای سیاه بی معنی
حباب آخر را دیدند
که بالا رفت
به سطح رسید
به هوا پیوست
به حرفهای آسمانی آ
و مادران ساکت
گیس دخترها را شانه کردند
و حرفهای اضافی را
جدا کذدند
و علی آن ته بود
عین موهای توی شانه مانده ی دخترها
[+] --------------------------------- 
[0]