به هیچ درد نمیخورد مهتاب
بر چه باید بتابد مهتاب
مثل تاب خالی لق لق در مهتاب
وقتی که دخترک مرده است
- از همون که دنیا اومد خبر داشتم مردنیه دختر باس گوشی تنی خونی داشته باشه نه مثل ایشون زردنبو با سیاه ویز ویز فرفر گفته بودم به آقا باز بچه بساز سد حسبیب. عمر این بچه زیاد به دنیا نیست ولی از حق نگذریم چشای خوبی داشت خنده هاشم قشنگ بود کل برنامه ی تابستون و هندونه رو از دو سالگیش عوض کرد بزرگتر که شد هنو کوچیکتر بود می شست رو به مهتاب دمپای صورتیشو از پاش هی سر می داد هی می پوشید هی از بالای پلکا مهتاب و می پایید آخرا می گفت همیشه جامو رو ایوون بندازین می گفتم سرده مریضی دختر گریه می کرد گلوپ گلوپ بزرگ اشک از چشاش در میومد به چه چاقی بعد خودش اینقد اینقد لاغر اینقد نحیف
- از همون شب شد کمینه ی نیمه. ایل , سیاه قیل با گریه برگشتن مراد بیل و پرت کرد تو حیاط داد زد مال خودتون باشه
- راستی بیل و چه واش کردین؟
- زیر تاب اش توی مهتابش دفنه
[+] --------------------------------- 
[0]