خفاشی درزد و تو آمد
- هیچوقت اینطور نیست خفاش نمی تواند ملیح در را باز کند دو تا دندان دراکولایش را نشان آدم بدهد و بعدبگوید سلام و در را نرم و با احترام به صورت پاسپارتو گونه ای ببندد ولی آمد -
نگام کرد
دلش برای ماه تنگ بود
آبجو خورده بود
چشمهای مرطوبش را
روی سینه ام گذاشت
کرکهای گوشش به گردنم میخورد
آرام می پرسید
برایش کالیگولا خواندم
آرام بش گفتم
"ماه دیگر بر نمی گردد"
- آسمان خالی پر از ستاره بود گفت "سیگار می کشی؟" -
خسته رفت
یک پکی زد
و سوی ماه پرید
عین غمهای من شبها
[+] --------------------------------- 
[0]