Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
این صدای گرگ نیست بابای مرده ی من شبها در بیابان ها فریاد می زند

چه خنده دار است زندگی. سه سال مختصر آب توی پلاستیک اینجا را میخوری و می شوی خارج نشین و خارج به گوشت و پوست و نسجت می رود یک چیزی می شوی مثل زامبی ها کمی سبز کمی بی حال کمی خون لخته در گوشه های لبانت. آدمی و آدم نه ای و سعی می کنی می دانی که باید توی تاریکیت بمانی. بیرون در شهر مردم سفیدترند تازه بوی تنت را می شناسند دیگر به شهر خودت بر نمی گردی...

فیلمهای آمریکا می گویند زامبی ها گاهی از پشت پنجره ها بچه هایشان را نگاه می کنند دوست دخترهایشان برادرشان خانواد شان. آرام نگاه می کنند و حرف نمی زنند دور هم توی کلبه هایشان می گردند و می گردند و می گردند هیچوقت فیلمی درباره ی این مطلب ندیدم یعنی شاید به خاطر اینکه ترسو هستم و زیاد فیلم ترسناک نمی بینم ولی هیچوقت ندیدم که زامبی ها اگر جنگی قحطی مرگ و میری سفلیسی بلای بدی به شهر زده باشد چکار می کنند

توی داستانهای ایرانی مرده ها برای کمک بر میگردند. شب می آیند توی خواب آدم و آدم را نصیحت می کنند جای خمره های طلا را می گویند برای دخترشان داماد داف جور می کنند. یا لااقل وقتی زیاد کسی توی حوض گریه کرده باشد نگاش می کنند از بالا و توی حوض موج می اندازند.

حالا داستان ما زامبی ها هم همین است.فکر دیار و شهر کوفتی دست از سر کم موی مان بر نمی دارد. مردم آنجا هر چقدر که بیچاره بیمار مضطر ملتمس به مردن به غنودن به این خیال باطل که تا ابد جنازه می مانی. هنوز مردم اند. هنوز برادرهایمان خانواده مان پدر مادرمان راننده تاکسی مان همکارهای اداره مان هستند. زندگی دارند ازدواج می کنند مست می کنند عاشق می شوند و گوشه های دهانشان را به آستین دست پاک می کنند. اینها آدم های دهکده اند مردم تمیز مردم زنده حالا نیکی کریمی یا احمد خاتمی ولی زنده نگرانشانی فشل شان عشق شان...

اینهمه را گفتم تا بگویم که رای می دهم. من همیشه همینطورم کلی خیال و لاطائل می بافم برای اینکه در دو خط حرف اصلیم را گفته باشم. این رای را می دهم اگر شد اگر توانستم بیایم یواشکی تا خانه اگر آرام آمدم و هیچ کس من را ندید این عروسک پاره را رای کوچکم را که با تکه های کفنم درست کرده ام و مثل جوانیم زیبا نیست را می گذارم اینجا. برای دخترم دخترم خیلی تنهاست و فردا امتحان دارد. می خواهد برود مدرسه باید برود مدرسه حق دارد باید مهندس شود قدر ببیند صدر بنشیند برای موهایش  روبان صورتی بخرد موهای فرفریش را جمع کند  فلرتیشیای دهکده باشد تا

خوب می دانم دور خانه پر از حیوان است ممکن است همین عروسک ساده را هم تکه پاره کنند و تازه این عروسک زشت بدبوی  دست مرده خورده به چه کار دخترم می آید؟ احتمالن لگد می زند و دورش می اندازد ولی ولی ولی شاید یادش بیاید دلش گرم شود نترسد با خودش بگوید این صدای گرگ نیست بابای مرده ی من شبها در بیابان ها فریاد می زند

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM