به روانشناسم می گفتم به نظر شما این عادیه که کسی درباره ی دبیرستانش تصمیم نگرفته باشه راجع به دانشگاهش تصمیم نگرفته باشه بعد راجع به کارش تصمیم نگرفته باشه راجع به دوست شدن هاش انتخاب نکرده باشه درباره ی ازدواجش و بعد راجع به جداییش بعد راجع به دانشگاه رفتنش و برنامه هم نداشته باشه بازهم تو زندگیش انتخاب کنه؟
مث آمریکایی های ابله که واقعن هم بود پرسید "but why? why? why" گفتم تو لحظه ای که مردم ازم میپرسن راجع به یه چیزی تصمیم بگیر مهمترین مساله برام راحت شدن از اون لحظه است. از اون دقیقه ی تلخ وقتی ازم می پرسن کدوم راه بهتره تو چشاشون نگاه می کنم مثل آینه که رنگی بودن براش کدورته گفتم زندگی چیز بیخود و بیفایده ایه به نظرم مثل همه ی روانشناسهای زندگیم از هشت سالگی تا حالا پرسید "تا حالا به خودکشی فکر کردی؟" گفتم "فکر می کنم ارزشش رو نداره بعد با خودم فکر کردم اگه به خودکشی فک کنم مث اینه که به خودم نیگا کنم آینه که به خودش نیگا کنه هزار بار به خودش می گه نه نه نه ارزش رو نداره
یه حرفی گم بود
یه حرفی از من تا دنیا گم بود
می گه باید راجع به روشهای تصمیم گیری صحبت کنیم. نمی فهمم چرا مردم از امید خسته نمیشن
[+] --------------------------------- 
[0]