یادش بخیر کیست؟
توی کتابی از چارده سالگیم بود
بیست سالگیم بود
نیست سالگیم بود
باباطاهری عریان
در کنار درخت
با ابوعطا و تفاصیلی
و دختری که با چشمهای مشتاقی
ابوعطایش را
لیس می نمود
و همین طور مدام
چشمهاش
توی چشمهای مرد لاغر بود
و همینطور شانه هاش می لرزید
و همینطور
نفس هاش
عمیق تر
و تند تر
و لاغر تر می شد
و همینطور
کهنه تر
و پاره تر
و زردتر می شد
و همینطور
آنقدر
با شاعران دیگر جهان خوابید
تا عمر خواننده ها سر رفت
[+] --------------------------------- 
[0]