چند لحظه قبل یک زن خیلی قد بلند خوش هیکلی تریپ گوشت دار با لباس سفید و خال خالهای سیاه از اینها گذشت. از این شلوارک های کوتاه تنگ پوشیده بود و کشاله هاش برای مالش آدم درد می کشید. چشمهاش را طور وقیحی سیاه کرده بود. یکی یکی مردهای توی راه را نگاه می نمود و تکه های تنش را با دقت در مقابل چشم آدم تکان می داد. سه تا آدم کوتاه دنبالش یک چمدان قرمز را برایش میآوردند. با هیچکدام حرف نمی زد هیچکدام به او دست نمی زد.
قهوه حشر من را بالا زده بود
من
مرد خطرناک ضعیفی بودم
دخترک سالم ماند
مردها سالم ماندند
چمدان سالم ماند
روز و قهوه
تمام شدند
[+] --------------------------------- 
[0]