مهتاب باز
به خواب من آمده است
سینه هاش را
مثل قند به هم مالیده
و موهای سینه ام را
شکری کرده
- من روی سینه ام بیشتر از چهار تا مو ندارم
ولی شما که نمی دانید -
مهتاب باز
مهربان و سرد
دشت خوابهایم را نوازش کرده
روی شاخه هام
دست کشیده
بوسم کرده
رفته است
- خیلی خیلی وقت است خواب نمی بینم
شبها
یک پرده ی سیاه مرا گرم می کند
و صبحها خر خودم را می گیرم
"باید امشب خوابش را می دیدم
همین امشب باید خوابش را" -
ابر نیست
مهتاب رفته است
دشت
هاج و واج اصول ستاره شناسی است
[+] --------------------------------- 
[0]