باید برای سه شنبه اسم تازه ای بگذارم
به تلخی بگو
مرا رعایت کند
من داف گمشده ای دارم
که هیچوقت وجود نداشته
مثل سیاره های درخشان صابونی
پاف ترکیده
و نفسهای من را
سخاوتمند
با باد تقسیم کرده ای
کجا رفته ای کثافت؟
با توام
حالا که کسی اینجا نیست
حالا که توی تاکسی هستیم
و سکوت مبهمی و
صدای نفسهایی
حالا بگو
بگو بگو
و به تلخی بگو
و مرا رعایت کن
من
شلوار آبی زیبایم را
نرده ها
و بلورهای صابونیم را
هوا
پاره کرده اند
من
کودکی پاره ام
تکه های چسبیده از کله
روی آسفالت
- جریان ترکیدن کله زیباست پسرخاله ام می گفت یکبار یک موتور سوار که کلاه ایمنی نداشته و حتی اگر داشته بود هم همین می شد دیده که اولش تصادف کرد و بعد بوم کله اش زیر چرخ کامیون دشمن ترکید و صدای ترکیدن بوم را تمام همسایه های جغد هزاران کوچه آنورتر هم
شنیدند -
چی می گفتم که یادم رفت؟
یادم است توی تاکسی بودیم
تاریک بود
عرق کرده بودی
وصدای نفسهایت می آمد
با خودم فکر کردم تمامت کنم
یادم آمد
هنوز
لازمش
داریم
[+] --------------------------------- 
[0]