چیزی که نباریده اسمش برف است
برف همان موجود اندوهگین غمگین همیشه است
محوی سفید رنگ یقین
بلورهای مشخص یخ
که فرمول ریاضی شان دانایی است
برف آب خواهد شد
و نام مرا
که با دستکش پشمی قرمز
رویش نوشته بودم
پاک خواهد کرد
***
چیزی که نیامده اسمش پاییز است
ما به مدرسه نرفتیم
بچه ی ان دماغها ماندیم
هیچکس به ما
دستمال نداد
***
چیزی که نیامده اسمش بهار است
آنجور که باید نیامده
برفها را آب کرده و رفته
بهار باید می ماند
بهاری که نماند تابستان است
***
و در این تابستان
پشکه ای از آب
روی داغی کتری
[+] --------------------------------- 
[0]