Vgs
من
CMOS ی خسته بود
ترکیب مخوفی از زنگ آهن و سنگ
و تو باری کوچک بودی
خازنی باریک
به اندامی از سفال نرم
که برگردان خازنهای عالم بود
بار تو
من را
روشن کرد
و جریان گیت کوچک تو
الکترون های مردد را
مشوش کرد
شبها
هر شب
کاروان عابرین مردد خسته
دنبال اشتیاق خوابیدن می گشتند
در کنار جویبار نشستم
و جریان سرد قطرات
از کنار مچهایم
رد می شد
و مشعوفانه
مشت مشت
الکترونهایت را می نوشید
ظرفیتت کم بود
خسته شدی
مقاومتت کم شد
اشتباه می کنی
من
نسوخته ام
فکر سطح ولتاژت باش
[+] --------------------------------- 
[0]