برف در زمان بچگی سه جور بود جور اول برفی بود که صبح هول پا می شدی و می دیدی ساعت ده است هول می شدی و تند تند لباست را می پوشیدی بعد از لبخند مادرت می فهمیدی دیشب برف آمده و صدای خرت خرت پاروها و بعد هوار برف پشت بامها خیالت را از مدرسه راحت می کرد. برف جور دوم از دم عصری می آمد و هنوز نصفه شب نشده خیال آدم را از همه چی راحت می کرد. شبش راحت راحت می خوابیدی همه راحت می خوابیدند انگار سنجاب باشی و دمبت را به خودت پیچیده باشی. برف سوم شاید فقط مال دیوانه ها بود گاهی شب که آسمان قرمز بود و فردا درس ترسناک داشتیم من شبش خواب می دیدم که برف آمده رفته ام پشت پنجره و حتی آدم برفی هم ساخته ام ذغال دماغش بود و سطل کلاهش هم و برف هم کاملن کافی بود یادش بخیر صبح فردای برف سوم سخت ترین صبح مدرسه بود
تو
هر سه تای برفها بودی
[+] --------------------------------- 
[2]