بر شانه هاش گریسته بودم و
بر شانه هام گریسته بود
مثل سبیل حریص
سبییل فرو در زهار تشنه
انگار
تا کمیته نیامده بود
مال هم بودیم
ازهمان اول
قبل اینکه لباسی در آمده باشد
بوسه تا شروع شد
من صدای آزیر را می شنیدم
صدای چرخ را
در گل
و صدای چکمه های گلی را
روی پله های پاک
روی فرش
دیروز
مرد سیاهی بر در بود
و من صدای تپش قلبش را می شنیدم
- هنوز صدای قلبش را
و سرخ می شود به گوشهام -
در سکوت
او را
از گیسهاش کشیدند
و من
صدای خنده هاش را می شنیدم
دست و پا زدنش
خوردنش به چار چوبه ی در
کشیدنش روی پله ها
صدای بستن در پیکان
صدای خنده ی مردم
- کسی مرا از شانه هام گرفته بود -
تنها نشسته بودم
سبیل هام هنوز
خیس بود
[+] --------------------------------- 
[0]