میکاسا بلور باکلاس و سازنده ی لوازم ورزشی است و سن رودحانه ایست که فرانسویها در آن می شاشند
من را
آتش گرفته اند
و زهر من دیگر
به من
من را
گفتم ای جواهر غالب
حدیث نفس
ای که از روایح رائح بهترین ارواحی
جامم ده
مستان سالخورده را
ز هر bar ی
deal یست
فرانسه نباش
کس کشی آدمش را می خواهد
من
نه این پیاله را کس کش
من صدای دینگ کلاسیکش را
معتادم
خندید
گفتم
خود کثافتت می دانی ای "Mikasa"
سرنوشتم صاف
توی پیشانی است
جملات معترضه:
- سرنوشت من را
در گوش هر کسی گفتند
مرده است
هر کسی زنده است
چیزی از من نمی داند
تو هم احتمالن
فرشته ای
بلوری
انی پشگلی چیزی هستی -
پایان جملات معترضه
ادامه ی صحبت درباره ی سرنوشت
black out من
نزدیک است
به درک هر چه مشتری
خار و مادر زنت را گاییدم
دکه را نبند
دو تا پیاله بیشتر
خلاص خواهم شد
- کی می ری؟
برنامه ات چیه؟
برنامه ای داری؟
چند تصویر برای درک بهتر صحنه
{یک فوج
مست های ناامید
توی سن
می شاشند}
- صدای تق و تق قوطی کنسرو
روی سنگفرش کوچه-
پایان توصیف صحنه
یک جمله ی کاری برای پایان بندی:
"عاشق نباشی
پاریس دیگر
هیچ چیز زیبا ندارد"
نقطه
[+] --------------------------------- 
[0]