طبر دوست دختر گرفته دوباره. طرف عینهو لاله است. دقیقن طرفی دیگر و علامتی دیگر از آن چریکها و کماندوهایی که من و طبر معمولن عاشق می شویم. چشمهای بزرگ , سفید , لهستانی. همیشه در تمام طول رفاقتم با طبر به مسایل زندگیش زوم می شوم چون اتفاقات زندگی طبر با کمی دامنه ی بالا یا پایین با اختلاف فاز کمتر از چهل و پنج درجه به من رسیده. من از سورپریز شدن متنفرم من دوست دارم بدانم اتفاقهای دنیا چطور می افتند چرا می افتند کی می افتند. طبر حواصیل اول است. هوای تازه ی اول دوست دارد به گا رفتن دوست دارد دوست دارد هوای توی صورت بقیت از لای پرهای او گذشته باشد. من نسیم ملایم دوست دارم هوای گرم تر گلاید توی سایه. این بار احساس می کنم یعنی فکر می کنم این خورشید تازه که در بیاید من طریق همیشه را را می کنم گلاید می کنم به یک سمت دیگری. مجبورم یعنی احساس می کنم دیگر نمی کشم داخل شسدن را به زندگی
و راستش این علامت خیلی بدتری است. هیچوقت آن چیزهایی که فکر می کردم برایم نیافتاده
[+] ---------------------------------
[0]