آقای واحدی یک خاطره ای از داستان بچه های آیت الله گیلانی نوشته و اینکه داستان حکم اعدام خود آیت الله برای بچه هاش درست نیست. راستش خود آقای واحدی و مشی جدیدش را دوست ندارم. به اصلاح و تغییر بسیار احترام می گذارم ولی چرخاندن فرمان اینطوری برای طبع شاعر پیشه ام برخورنده است زیرش یک نفر در کامنتی نوشته:
"زن و شوهر بسیار مذهبی ،مشهور و انقلابی را در مشهد می شناسم که در اوایل انقلاب دو فرزند خود را که احساس کرده بودند گویا گرایشی به سمت سازمان مجاهدین خلق دارند را به کمیته محل بردند تا مسئول آنجا قدری با آنها صحبت کند و قدری هم تنبیه فکری برایشان اعمال کند تا مسایل سیاسی را کنار گذاشته و به درس و مشقشان بپردازند. آنها شب بچهها را تحویل کمیته میدهند و صبح که برای بردن آنها میآیند در کمال ناباوری اجساد اعدام شده بچههایشان تحویلشان داده میشود. این زوج محترم چند سالی است فوت کردهاند ولی آنچه بر آنها گذاشت غیر قابل تصور بود. امیدوارم جنگ و یا انقلابی دیگر رخ ندهد چرا که از انقلاب غیر از چنین فجایعی نمیتوان انتظار کشید."
گاهی خیلی می ترسم محمد میگوید داری آمریکایی احمق می شوی ولی گاهی خیلی می ترسم
[+] --------------------------------- 
[0]