برای درخت بلندی که حتی اسمش را نمی دانم
درختها نمی میرند. همیشه آدم توی بچگیش همین را به خودش می گوید. درخت بلند نمی میرد مردن مال بوته های لوبیاست مال جوجه های زرد کوچک است آخرش مال گربه ایست که توی کوچه افتاده. فکر می کند آدم هزار سال دیگر هم که بیاید باز هم بلند همان درخت همیشه آنجاست تا دست بیاندازد دورش تکیه اش کند کنارش قدم بزند و لبخندش را نگاه کند.
آخرین باری که دیدمش دست کشید سرم و فوتم کرد. گفت سلامت باشید درست مثل اینکه آدم درخت دیده باشد توی راه مسافرت رفتن و برام منظره شد. زن بزرگ پیری بود و مطلقن پیرزن نبود تا ابد خوشحالم که زمین خوردنش را ندیده ام ولی رضوان که پیغام نوشته بود خفیف به خودم گفتم "آخ" مثل اینکه خبر آورده باشند سی و سه پل قبل اینکه دوباره ببینیش شکسته و واقعن احساس میکردم وقتی که برگردم درخت هنوز همانجاست با همان نگاه افراخته همان لبخند سرد
آخرین باری که دیدمش گفت "مواظب هم باشید"
خوشحالم هیچکس جز من نمی تواند عمق تلخی این جمله را در این لحظه احساس کند خیلی از غمهای بزرگ دنیا ظرفیت تحمل میخواهد
[+] --------------------------------- 
[0]