مردی
یعنی
مردی
از اینها که هیکل ندارند ولی نگاهشان عمیق و غمگین است
مردی
دست راستش را برید
و توی رودخانه سپرد
نگاهش غمگین تر و عمیق تر شده بود
آستین دست راستش را
تا کرده بود تا بالا
سنجاق کوچکی زده بود
سنجاق
گلی صورتی
جواهراتی قرمز
و چشمی آبی داشت
مرد دست بریده توی راه
به من لبخند زد
نفسم توی سینه حبس شد
[+] --------------------------------- 
[0]