کلاغها با بهت
هم را نگاه کردند
صدای صفیر باد
گنجشکها را ساکت کرد
با خودش فکر کرد
"چه می شود حالا؟"
آرام زمزمه کرد
"نمی شود حالا؟"
جلاد لبخند سستی زد
مرد گفت
"لااقل ایمانم را"
جلاد لبخند محوی زد
گفت
"یادم میمانی؟"
مرد لبخند تلخی زد
دویدن آرام پاهای کوچکی در مه
قراچ اشکستن جناق در فلز
صدای چک چک آب
[+] --------------------------------- 
[1]