یک احساسی مدام به من می گوید که به زودی بسیار افسرده خواهم شد. وگرنه دلیلی ندارد اینطور برای نوشتن مغشوش و بدون ایده باشم. کامای کوچکی به کلمات بی فایده نزدی می شود به اگر ها و اما ها و در فاصله ی این سکوت تصاویر مختلف از مقابلم رد می شوند. کدورت احساس ساده ایست روی حرفهای ادم می نشیند و ادم از نوشتن درمانده می شود درست مثل ام اس یک روز می بینی تمام کارهایی که بی نهایت ساده بوده مدام دشوار و دشوارتر می شوند. کاپیتانهای با کلاس قدیمی بهاسکلتهای قهوه ای و سبز بد رنگی تبدیل می شوند کت ها پاره می شوند از سر شانه و کشتی به گل نشسته مدام به صخره ها شبیه تر می شود و ادم مدام بیشتر و بیشتر شبیه روح سرگردان توی بطری دور خودش به گشتن مدام.
بگرد تا بگردیم...
[+] --------------------------------- 
[0]