- و من حالا
تنها
گردانی از مردهای بی قرار غمگینم
ما آخرین زنی را که
در میان ما بود
با دستهای بی قرار کوچکش
و با خنده های مستانه
با دانه های اشک اختصاصی
و با رطوبت پیوسته
بر جوارح بی نام
به آتش سپردیم
حالا ما
مردهای بی دلیل بالغی هستیم
که بیابان را
به دنبال دیواری برای لرزیدن شانه
مرور می کنند
[+] --------------------------------- 
[0]