غار خالی بود
و فقط همان اژدهای همیشه
حالا صداش کن عصا
صداش کن درخت
بگو طور
یا هر فحش خوار و مادر دیگر
گوشه ی غار خوابیده بود
سرش روی دستش چشمهاش بالا
با صدای نفسهای آرامش
و نوازش نسیم روی کرکهاش
کرکها زیبان
به تو نگفته بودم زلیخا جان
باد می آید
و توی مهتابی
لرزش موهای ایستاده بر پشتت هنوز هم زیباست
هستی می تواند
اتفاقی
بیافتد یا نه
فکر کن که بازیگر
از نو آغاز شده
اما
من هنوز هم زیبا هستم متاسفانه
و کس گفته هر که گفته
"جایی که ماه نیست
فرشته ها هم نمی آیند"
[+] --------------------------------- 
[0]