آدم ناراحت می دونه بدترین جور ناراحتی اینه که ندونی واسه چی ناراحتی حواست نباشه چی می نویسی احساس کنی هر چی می نویسی مثل قدیمت نیست بعد نگا کنی به عقب ببینی قدیمت رو نمی بینی آدم ناراحت می دونه بدترین جور ناراحتی برای شاعر جماعت سکوته سکوت می بره آدم رو و بریدنش تموم نمی شه می بره می بره و خلاص نمی کنه زندگی یه گوله غم بزرگه مثل همیشه ولی تو داری تلخیش رو مدام بهتر درک می کنی. آدم ناراحت می دونه هیچوقت از این خلاص نمی شه
آدم ناراحت می دونه خلاص یه جور افسانه اس که مال قصه هاس وهاس فعل بی ربط آدم ناراحت می تواند همه چی رو ولی نمی کنه
آدم ناراحت می دونه که ناامیدی زجر اول دنیاس آدم ناراحت نباس ناامیدی رو آزاد بزاره
[+] --------------------------------- 
[1]