Ray ban
دشت
پر از کاجهای
بنفش رنگ سر بریده بود
با پرنده های صورتی رنگ بی خیال
و رزهای سیاه پژمرده
توی خاک خوشبوی سیاه
خاک
زیبای
خوشبوی
سیاه
که پنجه زنی
گریه می کنی تویش
ابر
چاق بود
گریه داشت
و نفس نفسهای زنها
به محیط
رطوبت محذوذی
مردم از کنار من
رفته بودند
خاک من
سیاه وساده بود
و من
در مشتم
رطوبت آماده می دیدم
و جوانه های بنفش کوچک ساده
برپشتم
[+] --------------------------------- 
[0]